فانی ، کز زادن چنو سخن آرای


مادر ایام شد عقیم و سترون

خوشا زبن چامهٔ بدیع که باشد


باغی پریاسمین و خیری و سوسن

هر ورقی راکزو دو بیت نگاری


گردد بیغارهٔ پرند ملون

دیدم ازبن یک قصیده پاکی طبعش


دید توان نور آفتاب ز روزن

لیک من و فانی ایم بندهٔ ناصر


آنکه سروده است این چکامهٔ متقن

« دیر بماندم در این سرای کهن من »


« تاکهنم کرد صحبت دی و بهمن »